کاش میشد حرف زد، دارم دیوونه میشم، از این قفسی که حبسم توش خسته ام، از این بغض های فروخورده ، من مسافر ِحریم ِامن ِتو ام، با دل ِشکسته مهمون نمیخوای؟ یه مهمون غریب ِبا پای خسته ، با دل ِشکسته همه دلخوشی این روزام بلیت قطار ِفرداست همه ی دلخوشیم کوله ی گوشه اتاقه چادر مشکی اتو خورده فردا راهی ِشهر عشق میشم همه وجودم انتظاره صحن انقلاب صدای نقاره خوانی کاش بهم فرصت حرف زدن بدی کاش با بغض برنگردم
[ و چنان غریبانه گذر کنم از باب الجواد و قسم دهم تو را ؛ تو را قسم دهم به مهر ، به آسمان ، آهو نمیخواهی ضامن ِنور؟ ]
درباره این سایت